قصهی گرافیستهایی که حالوهوای گرافیک ایران رو عوض کردن!

هرجا رو که نگاه میکنیم، از جلد کتاب و پوستر فیلم بگیر تا لوگوی روی ماست و تبلیغ توی اینستاگرام، ردپای گرافیک هست. گرافیک مثل یه زبونه که با عکس و نوشته با ما حرف میزنه. حالا این زبون تو ایران چطوری سر و شکل گرفت و به اینجا رسید؟ قصهش برمیگرده به چند دهه قبل، به زمانی که یه سری آدم کاربلد و با عشق، آستین بالا زدن و گفتن ما هم باید حرفی برای گفتن تو دنیای گرافیک داشته باشیم. اینا فقط طراح نبودن، یه جورایی پایهگذار بودن و راه رو باز کردن. میخوایم داستان همین آدمها، پیشگامان گرافیک ایران رو براتون تعریف کنیم. کسایی که باعث شدن گرافیک ایران، هم مدرن باشه، هم بوی فرهنگ و هنر خودمونو بده.
۱. ایرانِ اون قدیما و نیاز به یه چیز تازه
فکرشو بکن، دهههای ۳۰ و ۴۰ شمسی. ایران داشت یواش یواش مدرن میشد. کارخونهها، شرکتها، سینماها، تئاترها داشتن راه میفتادن. خب، همه اینا نیاز داشتن دیده بشن، حرفشونو بزنن، محصولاتشونو معرفی کنن. دیگه دوره اعلامیههای ساده و خطی داشت تموم میشد. نیاز بود یه چیز شیکتر، حرفهایتر و جذابتر بیاد وسط. از اون طرف، دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران هم راه افتاده بود و دانشجوها و استادهایی که دستی بر آتش هنر داشتن و با دنیای بیرون هم در ارتباط بودن، کم کم داشتن اصول طراحی مدرن رو میآوردن تو ایران. یه جورایی مثل این بود که یه زمین خالی آماده باشه و یه سری باغبون ماهر بیان و بذر یه چیز جدید رو بکارن. این بذر همون گرافیک نوین ایران بود.
۲. مرتضی ممیز: آقا معلم، پدر گرافیک ایران!
اگه بخوایم از یه نفر اسم ببریم که حق پدری به گردن گرافیک ایران داره، اون یه نفر استاد مرتضی مميزه. خیلیها این لقب رو بهش دادن و واقعاً هم برازندهشه. چرا؟ الان بهت میگم:
- درس و دانشگاه: ممیز هم تو ایران نقاشی خونده بود، هم رفته بود پاریس و اونجا طراحی گرافیک رو حسابی یاد گرفته بود. وقتی برگشت، نیومد فقط برای خودش کار کنه. رفت تو دانشگاه و شروع کرد به تربیت نسل جدید. یعنی چی؟ یعنی گرافیک رو از یه کار تجربی، تبدیل کرد به یه رشته علمی و آکادمیک تو ایران. به دانشجوهاش یاد میداد که فقط کپی نکنن، فکر کنن، مسئله رو بفهمن و بعد براش یه راه حل بصری پیدا کنن. این خودش یه انقلاب بود تو آموزش!
- عشق به خط فارسی: یکی از دغدغههای بزرگ ممیز این بود که چطوری از این خط فارسی خوشگل و پر پتانسیل، تو کارهای گرافیکی مدرن استفاده کنیم. نمیخواست فقط خطاطی سنتی رو کپی کنه. میخواست یه جوری از حروف فارسی استفاده کنه که هم امروزی باشه، هم قدرتمند، هم خوانا. تو لوگوها و پوسترهایی که طراحی کرد، این کار رو استادانه انجام داد. فکر کن به لوگوی استاندارد ایران، یا لوگوی سایپا، یا شهرداری تهران. ساده، قوی، پرمعنا و هنوزم که هنوزه موندگارن. اینا کار ممیزه!
- پوسترهای ماندگار: پوسترهایی که برای تئاترها، فیلمها و نمایشگاهها طراحی میکرد، حرف نداشت. با کمترین عناصر، بیشترین حرف رو میزد. یه جور مینیمالیسم پرمفهوم. انگار دقیق میدونست چی رو باید بگه و چی رو نه.
- سر و سامان دادن به حرفه: ممیز فقط طراح و معلم نبود، مدیر و برنامهریز هم بود. اومد با کمک بقیه، “انجمن صنفی طراحان گرافیک ایران” رو راه انداخت. این یعنی چی؟ یعنی دیگه طراحهای گرافیک یه صنف داشتن، یه تشکل که از حقوقشون دفاع کنه، براشون استاندارد تعریف کنه. یه مجله تخصصی به اسم “نشانه” (که بعد شد نشان) هم راه انداخت که دیگه نور علی نور شد. جایی بود که طراحها میتونستن کارهاشونو نشون بدن، نقد کنن، یاد بگیرن و دیده بشن.
خلاصه که ممیز یه تنه بار بزرگی رو برداشت. هم طراحی کرد، هم درس داد، هم مدیریت کرد، هم فرهنگسازی کرد. دمش گرم!
۳. قباد شیوا: وقتی گرافیک شعر میگه!
خب، حالا برسیم به یه استاد کاردرست دیگه: قباد شیوا. اگه ممیز رو بگیم پدر ساختارمند گرافیک، شیوا مثل شاعر گرافیک ایرانه. کارهاش یه حس و حال دیگهای داره.
- یه سبک خاص: کارهای شیوا، مخصوصاً پوسترهاش، خیلی شخصیه. انگار داری یه تابلو نقاشی میبینی که داره باهات حرف میزنه. خیلی وقتها از کولاژ (چسبوندن چیزهای مختلف کنار هم)، طراحی دستی و رنگهای خاص استفاده میکرد. کارهاش پر از نماد و رمزه، باید یه کم مکث کنی و بهشون فکر کنی.
- از دل فرهنگ ایران: شیوا عاشق هنر و فرهنگ ایرانی بود. نقاشی قدیمی، خطاطی، نگارگری، طرح فرش و گلیم، همه اینا رو میشناخت و ازشون الهام میگرفت. ولی نه اینکه عیناً کپی کنه ها! اونها رو با یه نگاه امروزی ترکیب میکرد و یه چیز کاملاً جدید و ایرانی میساخت. انگار سنت و مدرنیته رو آشتی داده بود تو کارهاش.
- پوسترهایی که حرف میزنن: پوسترهایی که برای جشن هنر شیراز (یه فستیوال خیلی مهم هنری قبل از انقلاب) یا برای تئاترها و گالریها طراحی کرد، شاهکارن. نه فقط تو ایران، تو دنیا هم کلی سر و صدا کردن. خیلیهاشون انگار دارن یه قصه تعریف میکنن، یه حس خاصی رو منتقل میکنن.
- هویت ایرانی، امضای کارش: شیوا همیشه میگفت بابا ما خودمون این همه هنر و فرهنگ خفن داریم، چرا همهش نگاهمون به غربه؟ بیاید از همین گنجینه خودمون استفاده کنیم و یه گرافیک ایرانی بسازیم. خودش هم تو تمام کارهاش این رو نشون داد.
کارهای شیوا یه جورایی روح داره، یه جورایی به دل میشینه. اونم کلی گرافیست جوون رو تحت تاثیر قرار داد که دنبال یه سبک شخصی و ایرانی تو کارهاشون بودن.
۴. رفقای کاردرست دیگه
البته که فقط ممیز و شیوا نبودن. یه تیم قوی از هنرمندای دیگه هم بودن که هرکدوم یه گوشه کار رو گرفتن و گرافیک ایران رو جلو بردن:
- فرشید مثقالی: این استاد بیشتر تو کار تصویرسازی کتاب کودک و انیمیشن ترکوند (جایزه جهانی معتبر هانس کریستین اندرسن رو هم گرفته که خیلی خفنه!). ولی کارهای گرافیکیش هم، مخصوصاً پوسترهای فرهنگیش، خیلی تاثیرگذار بود. سبک رنگگذاری و طراحیهاش خیلی خاص و دوستداشتنیه.
- صادق بریرانی: عشقش خط و خوشنویسی بود. کلی تلاش کرد تا شکلهای جدید و مدرن از حروف فارسی برای استفاده تو گرافیک پیدا کنه. کارش تو زمینه تایپوگرافی خیلی مهمه.
- هوشنگ کاظمی: از اولین کسایی بود که رفت خارج گرافیک خوند و برگشت ایران درس داد. یه جورایی علم روز گرافیک اون موقع رو آورد ایران.
- عباس کیارستمی: بله، همون کارگردان معروف! قبل اینکه فیلمساز بشه، تو کانون پرورش فکری کلی کار گرافیکی باحال مثل پوستر و تیتراژ فیلم انجام میداد که خیلی جلوتر از زمان خودش بود.
و البته کلی اسم دیگه هم هست که هرکدوم سهم خودشون رو داشتن. اینا مثل یه تیم فوتبال بودن که هرکی تو پست خودش عالی بازی کرد تا تیم (یعنی گرافیک ایران) برنده بشه.
۵. خب، تهش چی شد؟ اینا چه تاثیری گذاشتن؟
حالا سوال اینه که این همه زحمت این پیشکسوتها، تهش چی شد؟ چه میراثی برامون گذاشتن که گرافیک امروزی ایران این شکلی شده؟
- یه گرافیک با شناسنامه ایرانی: مهمترین کارشون این بود که نذاشتن گرافیک ایران فقط کپی کارهای خارجی باشه. اومدن گفتن آقا ما خودمون فرهنگ داریم، هنر داریم، خط فارسی داریم. بیاید از اینا استفاده کنیم. اینطوری شد که گرافیک ایران یه هویت پیدا کرد، یه چیزی که مال خودمونه و تو دنیا هم میشناسنش.
- گرافیک شد یه شغل درست و حسابی: با راه افتادن دانشگاه و انجمن و مجله، دیگه گرافیک فقط یه کار ذوقی نبود. شد یه حرفه تخصصی با اصول و قاعده خودش. این خیلی مهم بود برای رشدش.
- خط فارسی رو آپدیت کردن: کلی ور رفتن با حروف فارسی تا بتونن قشنگ و مدرن تو پوسترها و لوگوها ازش استفاده کنن. این کارشون راه رو برای این همه بازی با تایپوگرافی که امروز میبینیم باز کرد.
- شدن الگو برای نسلهای بعد: طراحهای جوونتر که اومدن، دیدن یه راهی هست، یه اصولی هست، یه سری نمونه کار خفن هست. روی شونههای همین پیشکسوتها وایسادن و تونستن گرافیک رو با ایدههای جدیدتر و تکنولوژی روز، بازم ببرن جلوتر. اما اون پایه و اساس رو همین نسل اول گذاشت.
گرافیک امروزی ما هرچقدر هم که پیشرفت کرده باشه و رنگ و لعاب جدید گرفته باشه، هنوزم اون ریشهها، اون تفکر و اون دغدغههایی که این استادها داشتن، توش دیده میشه.
حرف آخر: دمشون گرم!
خلاصه کلام اینکه، این طراحهای پیشگام، واقعاً معمارای گرافیک امروزی ایران بودن. ممیز با اون نظم و دیسیپلین و نگاه آموزشیش، شیوا با اون حس شاعرانه و عشقش به فرهنگ ایرانی، و بقیه دوستان، یه بنایی رو ساختن که هم ستونهاش محکم و مدرن بود، هم نماش بوی ایران میداد. کارشون فقط طراحی چندتا پوستر و لوگو نبود، اونا یه مسیر ساختن، یه فرهنگ ساختن. اگه امروز گرافیک ایران حرفی برای گفتن داره، بخش بزرگیش رو مدیون همین آدمهای کاردرست و دلسوزیم. شناختن قصهشون لازمه تا بفهمیم از کجا به کجا رسیدیم. میراثشون مثل یه درخت قویه که ریشههاش تو گذشتهست و شاخههاش پر از میوههای تازه تو زمان حال.
به این آموزش چه امتیازی میدی؟
میانگین امتیازات / 5. تعداد رای ها
تو اولین نفری باش که بهمون امتیاز میدی !

حدود 4 سالی هست که در زمینه طراحی و گرافیک به صورت تخصصی فعالیت میکنم و علاقه زیادی به کسب تجربه در زمینه طراحی سایت و همچنین ui / ux دارم. همیشه سعی داشتم تا افراد زیادی رو با دنیای طراحی و گرافیک آشنا کنم و برای رسیدن به این هدفم ، بهترین آموزش ها و مقاله ها را در این حوزه تولید میکنم.